گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ تمدن - عصر لویی
فصل هفتم
.IX- شاه باز میگردد: 1660


چارلز از زمان فرار مشقتبارش از انگلستان در 1650، زندگی نابسامانی در قاره اروپا داشت. مادرش، هنریتا مریا، او را در پاریس نزد خود پذیرفت; اما فرانسویان هنریتا را فقیر کرده بودند،و چارلز و اطرافیانش تا مدتی مانند بینوایان میزیستند; وزیر اعظم باوفای آیندهاش، ادوارد هاید، مجبور بود به یک وعده غذا در روز اکتفا کند، و خود چارلز، که خوراک در خانه نداشت، در میخانه ها غذا میخورد، بیشتر نسیه و به اعتبار اقبال آینده. لویی چهاردهم پس از آنکه بار دیگر به نعمت و مال فراوان دست یافت، وظیفهای به مبلغ 6,000 فرانک برای چارلز مقرر داشت و چارلز زندگی آزادانهای پیشه کرد که خوش آیند مادرش نبود. در آن روزها که در پاریس به سر میبرد، بیشترین مهر را نسبت به خواهرش هانریتا آن پیدا کرد. مادر و خواهر او منتهای کوشش را کردند تا او به مذهب کاتولیک بگرود; مهاجران کاتولیک انگلستان نگذاشتند او فراموش کند که چگونه برای پدرش جنگیدهاند. فرستادگان پرسبیتری عهد کردند که چنانچه وعده دهد ایمان آنان را حمایت کند، به او مساعدت کنند. او به سخنان هر دو طرف مودبانه گوش داد، اما تصمیم خود را در وفاداری به کلیسای انگلیکانی که پدرش به خاطر آن رنج برده بود اعلام کرد. بحثهایی که دور و بر او میشدند او را محتملا در مورد کلیه ادیان شکاک کرده بودند. اما عبادت کاتولیکی، که او آن را در اطراف و جوانب خود در فرانسه دیده بود، ظاهرا به نحوی نیرومند در او تاثیر کرده بود; در دربار کوچکش این راز برملا شده بود که اگر دست او باز باشد، به کلیسای کاتولیک رومی خواهد پیوست. در 1651 نامهای به پاپ اینوکنتیوس دهم نوشت و وعده کرد که اگر به تخت و تاج انگلستان باز گردد، تمام قوانینی را که بر ضد کاتولیکها وضع شدهاند ملغا خواهد کرد. پاپ پاسخی نداد، اما رئیس یسوعیان (ژنرال ژزوئیتها)1 چارلز را از این موضوع آگاه ساخت که واتیکان نمیتواند از یک شاهزاده مرتد پشتیبانی کند.
وقتی که مازارن مذاکره در باره اتحاد را با کرامول آغاز کرد، مشاوران چارلز او را به

1. یسوعیان، یا ژزوئیتها، دارای تشکیلات و انضباط شبه نظامی بودند و از این جهت رئیس آنان را که منزلت سرداری یا فرماندهی داشت “ژنرال” مینامیدند.-م.

ترک فرانسه ترغیب کردند، و کاردینال(مازارن) موافقت کرد که مقرری او را ادامه دهد. چارلز به کولونی و سپس به بروکسل رفت. در آنجا، مقارن روز 26 مارس 1660، گرینویل پیام مانک را برای او آورد. پیام بدین مضمون بود: اگر او عفو عمومی را وعده دهد و بیش از چهار نفر را از این عفو مستثنا نسازد، آزادی وجدان اعطا کند، و مالکیت صاحبان فعلی املاک مصادره شده را تایید نماید، مانک به او یاری خواهد کرد; ضمنا چون انگلستان هنوز با اسپانیا در جنگ است، صالح چارلز در این است که هلند تحت تملک اسپانیا را ترک گوید. چارلز به بردا در برابان هلند عزیمت کرد و در آنجا (14 آوریل) قراردادی را امضا کرد که در آن شرایط پیشنهادی مانک را اصولا میپذیرفت، اما تعیین دقایق آن را به پارلمنت جدید واگذار میکرد. انتخابات منجر به تشکیل مجلس عوامی شد که اکثریت آن سلطنت طلب بودند، و چهل و دو لرد کرسیهای خود را در مجلس اعیان اشغال کردند. در اول مه نامه هایی که گرینویل از طرف چارلز آورده بود در هر دو مجلس خوانده شدند. در این “اعلامیه بردا” شاه جوان به همه، “جز به کسانی که از این پس به وسیله پارلمنت مستثنا شوند”، عفو عمومی داد; تسویه دعاوی مربوط به اموال مصادره شده را به پارلمنت واگذاشت; وعده داد که “هیچ کس ناراحت نخواهد شد یا به خاطر اختلاف عقیده در مسائل دینیی که آرامش کشور را به هم نخواهند زد مورد بازجویی قرار نخواهد گرفت.” چارلز بیانیه خردمندانهای را که توسط هاید وزیر اعظم آیندهاش برای او تنظیم شده بود بر اعلامیه بالا افزود:
ما، به موجب قول شاهانه خود، شما را مطمئن میسازیم که هیچ یک از پیشینیان ما بیش از خود ما پارلمنت را گرامی نداشته است ... ما معتقدیم که پارلمنت بخشی حیاتی از مشروطیت کشور است و چنان برای حکومت لازم است که ما به خوبی میدانیم بدون آن نه فرمانروا میتواند در حد متعادلی شاد باشد، نه مردم ... ما همواره به اندرزهای آن به دیده بهترین پندها مینگریم، و چنان هوادار امتیازات آن خواهیم بود و آنقدر در حفاظت آن مراقبت خواهیم کرد که گویی از هر چیز دیگر به ما نزدیکتر و برای حفظ خود ما ضروریتر است.
پارلمنت خرسند شد. در 8 مه چارلز دوم را شاه انگلستان خواند، تاریخ آغاز سلطنتش را از لحظه مرگ پدرش اعلام کرد، و سلطنت او را از قانونی منبعث ندانست، بلکه به میراثی منسوب دانست که از بدو تولد حق او بوده است. رای داده شد که 15,000 پوند برای چارلز بفرستند و او را دعوت کنند که فورا بیاید و بر سریر سلطنت بنشیند. تقریبا تمام انگلستان از اینکه بدون ریختن قطرهای خون، دو دهه پرمشقت به بازگشت نظم انجامید شادمان شد. در سراسر کشور ناقوسها به صدا درآمدند; در لندن مردان در خیابانها زانو زدند و به سلامتی پادشاه جام گرفتند. تمام تاجداران اروپا پیروزی حق مشروع سلطنت را شادباش گفتند; حتی ایالات متحده، که جمهوری سختی بود، مقدم چارلز را در سفر او از بردا به لاهه با مسرت استقبال کرد و اتاژنرو، که تا آن زمان او را به رسمیت نمیشناخت، به منظور

جلب حسن نیت آیندهاش 30،000 پوند برای مخارج او تقدیم کرد. یک ناوگان انگلیسی، که با پرچمها و علامت اختصاری “سی.آر.” (چارلز پادشاه) مزین شده بود، آمد و چارلز را بر عرشه نشاند (23مه). ناوگان مزبور در 25 مه به دوور رسید; بیست هزار تن برای استقبال شاه در ساحل گرد آمده بودند. وقتی که کشتی او به کرانه نزدیک شد، همگی به زانو درآمدند; و شاه چون پا بر زمین نهاد، به سجده درآمد و شکر خدای را به جا آورد. ولتر چنین نوشت: “پیرمردانی که در آنجا بودند به من گفتند که تقریبا همه گریستند. شاید هرگز منظرهای مهیجتر از آن صحنه وجود نداشته است.” در طول راه های که دسته های شادمان در دوسوی آنها صف کشیده بودند، چارلز و اسکورتش، و در پی آنها صدها تن از مردم، سواره به سوی کنتربری، راچیستر، و لندن حرکت کردند. در لندن یکصدوبیست هزارتن از شارمندان به پیشبازش شتافتند و حتی ارتشی که بر ضد او جنگیده بود در سان و رژه به ارتش مانک پیوست. نمایندگان دو مجلس در کاخ وایتهال در انتظارش نشستند.
سخنگوی مجلس اعیان خطاب به او گفت: “ای سلطان ارجمند، شما آرزوی سه مملکت،1 نیرو و قوام قبایل ملت برای تعدیل افراط و تفریطها و رفع اختلافات، ... و نیز برای باز گرداندن شرافت پامال شده این ملتها هستید.” چارلز همه این تهنیتها را با لطف و خوشخویی پذیرفت. هنگامی که برای استراحت به خلوت میرفت، در حالی که خسته ظفر بود، به یکی از دوستان خود گفت: “مسلما از اینکه زودتر نیامدم مقصرم، زیرا امروز به هیچ کس برنخوردم که به صراحت ابراز نکرده باشد همواره خواهان بازگشت به تخت سلطنت بوده است”

1. انگلستان، اسکاتلند و ویلز.-م.